***لیز خوردن بهونه ایست تا دست هایی رو که دوست داری محکمتر فشار بدی, روز زمستونیت قشنگ!
***آرزو میکنم غمهات بره زیر برفها
دلت سفیدو همیشه بدون غم بمونه
**** * * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * * *
اینا رو فرستادم تا باهاش برام یه ادم برفی بسازی تا این روزا تنها نباشم
***میدونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
.
.
.
.
برف میاد و به زمین می شینه ، ولی من همین جوری هم به دل میشینم .
***دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان ، اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن ...
***آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم ...
***عشق یعنی :
چون خورشید، تابیدن بر شب های دوست و چون برف ،ذوب شدن بر غم های دوست .
***برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد. زمین مغرور شد که سفید است، پاک است چون دل خدا... و خدا با آفتابی، اشتباه زمین را به وی گوشزد کرد
***برف که حالا کم کم آب می شود ، سفید ، همرنگ آرزوهای تو بود ...
***امیدوارم روزای زمستونیت مثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشه . روزای زمستونیت قشنگ.
در نهاد ما تب و تاب از دل است
خاک را بیداری و خواب از دل است
تن ز مرگ دل دگرگون می شود
در مساماتش عرق خون می شود
از فساد دل بدن هیچ است هیچ
دیده بر دل بندو جز بر دل مپیچ
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در این پیکر دل است
از خروش او خروش آسیا
در خموش او خموش آسیا
تا دل آزاد است آزاد است تن
ور نه کاهی در ره باد است تن
همچو تن پابند آئین است دل
مرده از کین زنده از دین است دل
*،*می دونی چرا تو اسلام 4 تا زن بیشتر نمی شه گرفت ؟چون اگه 5 تا بشه باید یکی شو خمس بدی به سید
*،*دست ترکه شکسته بوده.ازش می پرسن: چطوری دستت شکست؟ میگه داشتم بالای دیوار روی دستام راه می رفتم.میگن: آخ حتما اشتباه کردی و افتادی؟ ترکه: نه بابا من کارم درسته ولی یکهو دیوار تمام شد
*،*ترکه رفت تعلیم رانندگی رفیقش پرسید چطور بود ؟ گفت : گفت خوب بود ولی مربیه خیلی مذهبی بود . هر طرف من می پیچیدم می گفت یا امام رضا یا ابوالفضل
*،*کاش قلب وسعت میگرفت شمع با پروانه الفت میگرفت کاش توی جادهای زندگی خنده هم از گریه سبقت میگرفت
*،*زندگی مثل بازی حکمه!! مهم نیست که دست خوبی نداری مهم اینه که یار خوبی داشته باشی؛ اینطوری شاید حتی بتونی بازی باخته رو ببری
*،*آن که مست آمد ودستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
خوشتون اومد اگه بازم میخاین تو نظرات بگین .
لحظه ها
لحظه ها رو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق و در تو دیدن
مثل رویای تو خــواب
با تو رفتن با تو موندن
مث قصه تو رو خوندن
تا همیشه تو رو خواستن
مث تشنگی یه آب ه
اگه چشمات من و میخواست
تو نگاه تــو میمردم
اگه دستـات ماله من بود
جــون به دستـات میسپردم
اگه اسـم مو میخوندی
دیگه از یاد نمی بردم
اگه با مـن تــو میموندی
همه دنـیــا رو میبردم
مادر
"مادر" زیباترین کلمه ایست که بر لبان انسان نقش بسته است
کلمه ای سرشاراز مهروامید...!
ونوایی شیرین و دلنشین
که ازاعماق دل برمی آید.
مادرهمه چیز است.آرام دلهای ماست...
هنگامی که رنج می کشیم.
امید می بخشد...
هنگامی که احساس بد بختی می کنیم.
و نیرومی بخشد ...
هنگامی که نا توانیم.
اوسرچشمه مهر...بخشندگی و همدردی است
کسی که مادر خویش راازدست داده...
روحی پاک را که پیوسته پشتیبان او بوده و
واورا برکت می بخشیده از دست داده
در طبیعت همه چیزازمادرسخن می گوید...
و مادر...
که الگوی قالب همه هستی است
روح ابدی است
هرگز نمی میرد
تقدیم به تمام مادران خوب جهان . به خصوص مادر خودم .
۱-درباره نخستین بوسه
نخستین بوسه,نخستین جرعه جامی است که ایزد بانو با شهد زندگی پرکرده
مرزجداکننده ای است میان شک که روح را فریفته واندوهگین می سازد
ویقین که هستی درونی آدمی رااز شادی سرشار می کند.آغازترانه
زندگیست و نخستین پرده نمایشنامه "انسان آرمانی".پیوندیست
که بیگانگی گذشته رابا فروغ روشن آینده یکپارچه میسازد
پلی است میان خاموشی احساسات و نغمه سرایی آن
وازه ایست ادا شده با چهارلب که دل راتخت,
مهررا پادشاه و وفاداری راتاج می خواند
تماس آرام انگشتان نرم نسیم است با
لبهای گل-آنگاه که گل ازآسودگی
آهی بلندو ناله ای شیرین سر
می دهد.بوسه نخست...
آغازگر لرزه ای
جادویی است که دلداران راازجهان سنگ و ترازو به جهان
و آمیزش بوی خوش آنهاست برای آنکه جانی تازه
آفرید.همچنان که نخستین نگاه چون تخمی است
برکاشته ی ایزدبانو در پهنه ی دل آدمی
نخستین بوسه نیز گلی است که بر
نوک" درخت زندگی "
شکوفه می کند