وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت
دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر
انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات
گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی...
وقتی که 25سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم...
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی. پیشونیم رو
بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی... داره دیرت می شه...
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری وچقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از
دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون
دیگر صدایت را نخواهد شنید...
تا خرده خرده بشکافی اش و از آن هزار ستاره بسازی
ماه را بتو نمیدهم
تا بخاطر کوه نور دریای مروارید را انکار کنی
ستاره ها را بتو نمیدهم
تا بگویی خوشا شبهای بی مهتاب
آسمان را بتو میدهم
تا ندانی که چه باید کرد
در نهاد ما تب و تاب از دل است
خاک را بیداری و خواب از دل است
تن ز مرگ دل دگرگون می شود
در مساماتش عرق خون می شود
از فساد دل بدن هیچ است هیچ
دیده بر دل بندو جز بر دل مپیچ
آسیا یک پیکر آب و گل است
ملت افغان در این پیکر دل است
از خروش او خروش آسیا
در خموش او خموش آسیا
تا دل آزاد است آزاد است تن
ور نه کاهی در ره باد است تن
همچو تن پابند آئین است دل
مرده از کین زنده از دین است دل
لحظه ها
لحظه ها رو با تو بودن
در نگاه تو شکفتن
حس عشق و در تو دیدن
مثل رویای تو خــواب
با تو رفتن با تو موندن
مث قصه تو رو خوندن
تا همیشه تو رو خواستن
مث تشنگی یه آب ه
اگه چشمات من و میخواست
تو نگاه تــو میمردم
اگه دستـات ماله من بود
جــون به دستـات میسپردم
اگه اسـم مو میخوندی
دیگه از یاد نمی بردم
اگه با مـن تــو میموندی
همه دنـیــا رو میبردم
مادر
"مادر" زیباترین کلمه ایست که بر لبان انسان نقش بسته است
کلمه ای سرشاراز مهروامید...!
ونوایی شیرین و دلنشین
که ازاعماق دل برمی آید.
مادرهمه چیز است.آرام دلهای ماست...
هنگامی که رنج می کشیم.
امید می بخشد...
هنگامی که احساس بد بختی می کنیم.
و نیرومی بخشد ...
هنگامی که نا توانیم.
اوسرچشمه مهر...بخشندگی و همدردی است
کسی که مادر خویش راازدست داده...
روحی پاک را که پیوسته پشتیبان او بوده و
واورا برکت می بخشیده از دست داده
در طبیعت همه چیزازمادرسخن می گوید...
و مادر...
که الگوی قالب همه هستی است
روح ابدی است
هرگز نمی میرد
تقدیم به تمام مادران خوب جهان . به خصوص مادر خودم .
۱-درباره نخستین بوسه
نخستین بوسه,نخستین جرعه جامی است که ایزد بانو با شهد زندگی پرکرده
مرزجداکننده ای است میان شک که روح را فریفته واندوهگین می سازد
ویقین که هستی درونی آدمی رااز شادی سرشار می کند.آغازترانه
زندگیست و نخستین پرده نمایشنامه "انسان آرمانی".پیوندیست
که بیگانگی گذشته رابا فروغ روشن آینده یکپارچه میسازد
پلی است میان خاموشی احساسات و نغمه سرایی آن
وازه ایست ادا شده با چهارلب که دل راتخت,
مهررا پادشاه و وفاداری راتاج می خواند
تماس آرام انگشتان نرم نسیم است با
لبهای گل-آنگاه که گل ازآسودگی
آهی بلندو ناله ای شیرین سر
می دهد.بوسه نخست...
آغازگر لرزه ای
جادویی است که دلداران راازجهان سنگ و ترازو به جهان
و آمیزش بوی خوش آنهاست برای آنکه جانی تازه
آفرید.همچنان که نخستین نگاه چون تخمی است
برکاشته ی ایزدبانو در پهنه ی دل آدمی
نخستین بوسه نیز گلی است که بر
نوک" درخت زندگی "
شکوفه می کند